در حالی که شخصیت ما در جاده ای در وسط جنگل رانندگی می کند. اشک و خنده بچه ها به گوش بازیکن می رسد. جاده، سپس تاریک، با رنگ های گچی دوران کودکی ما رنگ آمیزی شده است. ناگهان سایه موجودی ما را از ادامه سفر با ماشین باز می دارد. در ادامه سفرمان با پای پیاده، سکوت تا پای یتیم خانه ای به گوش می رسد که اکنون متروکه است. رها شده؟ اما پس این صدای جوانی که من می شنوم صاحب کیست؟
سناریوی بازی ترسناک کوچک "Point&Clic".
خواندنوقتی عقل یک مرد زیر بار ناامیدی فرو می ریزد...
چند سال پیش، من چند داستان کوتاه نوشتم، که برخی از آنها کل یک پروژه ترکیبی رمان را تشکیل می دادند. احتمالا استعداد نویسندگی برای انتشار را نداشتم :D اغلب به این فکر می کردم که با یک نقشه نویس کار کنم، چرا آنها را به کمیک ترجمه نکنم! در حال حاضر این متون در یک فایل خوابیده اند و من آن را کمی خسته کننده می دانم! «ساکاروز» نمونه ای از این گونه اخبار است!
خواندن